جز گل لاله نیارید سر تربت من /
به بر یار نگویید غم غربت من /
دست هایم بگذارید برون از تابوت /
تا بدانند کزو هیچ نشد قسمت من /
آن چنانم به می ناب بشویید کفن /
که شود زایل از او واهمه و وحشت من /
سر خاکم بنشانید یکی سرو بلند /
تا که در سایه اش از بین برود حسرت من /
گل گیسوی خدارا نپریشید به چنگ /
که سرآغاز حیاتی است دگر هجرت من /
به خداحافظی آخرم آیید همه /
که نمانده دگر ای همنفسان مهلت من /
غیر بیداریم از عشق دگر جرم چه بود /
که نکوشید فلک جز به غم و محنت من /
ترسم آه دل من دامن نازت گیرد /
اگر ای یار بیایی به سر تربت من....
( همایون رحیمیان )